موضوعات
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان ♥♥♥♥عکس جدیدترین و زیبا ترین عکسهای 2013♥♥♥♥ به روزترین های اینترنت سلام.من دوباره برگشتم.بعد از یه غیبت طولانی مدت اومدم.اول دلیل غیبتم رو بگم.راستش من یه مدت دلسرد شدم از گذاشتن عکسها و دلیل اصلی اونهم کم لطفی شماها بوده که نظر نمیگذاشتید و یه جورایی منو نا امید کرده بودید.وحالا دلیل برگشتنم رو بگم.من دو روز پیش اومدم این وبلاگ رو باز کردم(حدود3ماه بود اصلا بازش نکرده بودم)نظرات کم و بیش زیاد بود ولی یه نظر که به خصوصی من هم فرستاده شده بود خیلی برام جالب بود.یه دختر خانم 17 ساله ای بودن به نام آرام که خیلی از من گله داشتن که چرا این وبلاگ رو آپدیت نمیکنم.نوشته بود من همیشه به این وبلاگ سر میزنم و بنظرم خیلی وبلاگ خوب و عالی هستش.امیدوارم یه روزی که دوباره به این وبلاگ سر بزنم نا امید نشم. من واقعا از نظر لطف ارام خانم تشکر میکنم و از همینجا این وبلاگ با تمام قدرت خودش شروع به کار میکنه.امیدوارم با نظراتتون به من امید بدین.مثل ارام خانم تشکر 10 / 11 / 1398برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
4 / 8 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
4 / 8 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
20 / 7 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
20 / 7 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
20 / 7 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
30 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
30 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
24 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
23 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
23 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
21 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
وقتی خیلی کوچک بودم اولین خانوادهای که در محلمان تلفن خرید ما بودیم. هنوز جعبه قدیمی و گوشی سیاه و براق تلفن که به دیوار وصل شده بود، به خوبی در خاطرم مانده است. قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نمی رسید، ولی هر وقت که مادرم با تلفن حرف میزد می ایستادم و گوش می کردم و لذت می بردم.
بعد از مدتی کشف کردم که موجودی عجیب در این جعبه جادویی زندگی می کند که همه چیز را می داند. اسم این موجود اطلاعات لطفاً بود، و به همه سوالها پاسخ می داد. ساعت درست را می دانست و شماره تلفن هر کسی را به سرعت پیدا می کرد.
ادامه مطلب ... 18 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
يکي از دوستام تعريف مي کرد : "با اتوبوس از يه شهر ديگه داشتم ميومدم يه بچه ء 5-6 ساله رو صندلي جلويي بغل مامانش يه شکلات کاکايويي رو هي ميگرف طرف من هي ميکشيد طرف خودش. منم کرمم گرفت ايندفعه که بچه شکلاتو آورد يه گاز بزرگ زدم!بچه يکم عصباني شد ولي مامان باباش بهش يه شکلات ديگه دادن.خيلي احساس شعف ميکردم که همچين شيطنتي کردم .يکم که گذشت ديدم تو شکمم داره يه اتفاقايي ميوفته.رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشويي. خلاصه حل شد.يه ربع نگذشه بود باز همون اتفاق افتاد.دوباره رفتم...سومين بار ديگه مسافرا چپ چپ نيگا ميکردن.اينبار خيلي خودمو نگه داشم ديدم نه انگار نميشه رفتم راننده گفت برو بشين ببينيم توام مارو مسخره کردي..
ادامه مطلب ... 18 / 6 / 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ♥♥♥♥Reza♥♥♥♥
|